مترادف بوتیمار
غم، خورک
معنی بوتیمار در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه بوتیمار ( اِ ) نام مرغی است که او را غم خورک نیز گویند و او پیوسته در کنار آب نشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد و او را بعربی یمام و بیونانی شفنین خوانند، گوشتش بیخوابی آورد و مقوی حافظه باشد و ذهن را تند و تیز کند، ( برهان )، مرغی است سفید که بهندی بکلا نامند و گویند مرغ مذکور بر لب آبهانشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد، بهمین سبب بوتیمار گویند یعنی صاحب غم خواری، ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( جهانگیری )، مرغی که پیوسته در کنار آب نشیند و آن را غم خورک و ماهیخوار و هوقار نیز گویند، ( ناظم الاطباء )، غم خورک، ( فرهنگ فارسی معین )، مالک الحزن، مالک الحزین، بلشون، مالک البحرین، طریقون، ماهی خورک، ( یادداشت بخطمؤلف )، پرنده ای است از خانواده پرندگان بلندپا که در آب و خشکی زندگی کنند، با نوکی بلند و گردنی دراز و باریک که در کنار آب زندگی می کند و حیوانات مختلف آبی را صید کند، درازی نوع خاکستری آن به یک مترو نیم می رسد و هنگام پرواز گردنش را بر روی شانه هایش پیچ و خم داده ، جمع می کند ( از لاروس ) : مانده بوتیمار از حسرت با درد و دریغ در هوای زمانه مرغی نیست بازتمکین تو هر جا که بپرواز آید گفت ای انوری آخر چه فتاده ست ترا کنون ز دوری ایشان دو جوی میرانم بازرگان با هزار تیمار چون بوتیمار، پژمان و اندوهگن بخانه آمد، ( سندبادنامه ص 305 )، مثل جام و پادشاهان هست پس درآمد زود بوتیمار پیش چون نمیداردشان کس تیمار از این درخت چو بلبل بر آن درخت نشین تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمیآید مرغکی عاشق آب است که بوتیمارش
درد او آنگه شود روزی او آب غدیر
چمن عشق را چو بوتیمار
سر فرودزدد بدخواه تو چون بوتیمار
که فرورفته ای و غمزده چون بوتیمار
ز آب دیده و من بر کنار بوتیمار
لب دریا و مرغ بوتیمار
گفت ای مرغان من و تیمار خویش
هر یکی هست چو بوتیماری
بدام دل چه فرومانده ای چو بوتیمار
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم
نام از آن است که همواره بود باتیمار
بر لب نهر نشیند نخوردآبی از آن
که اگر آب خورم کم شود آب از انهار