فهرست:
معنی بهل در لغتنامه دهخدا
معنی واژه بهل [ ب َ ] ( ع مص ) نفرین کردن ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) لعنت کردن : بهله اﷲ بهلاً: لعنه ( از اقرب الموارد ). بهله اﷲ؛ ای لعنه اﷲ ( منتهی الارب ) لعنت کند او را خدای ( ناظم الاطباء ). || گذاشتن کسی را بر مراد خود ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ) || ( اِ ) مال اندک ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ) چیزی اندک ( آنندراج ). || آسان ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) چیزی آسان ( از ذیل اقرب الموارد ) || نفرین ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) و رجوع به بهلة شود. بهل [ ب َ هََ ] ( ع مص ) گشاده شدن پستان بند ناقه || گذاشته شدن بچه ناقه ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).