مترادف بعید
پرت، دور، دورافتاده، متباعد ≠ نزدیک، قریب
بیگانه
نامحتمل، غیرمحتمل، مستبعد
معنی بعید در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه بعید [ ب َ ] ( ع ص ) دور، یقال: ما انت منا ببعید و ما انتم منا ببعید، یستوی فیه الواحد و الجمع ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ج بُعَداء، بُعَد، بُعَدان ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ) : بریدم بدان کشتی کوه لنگر بعید است نابوده وی ناصبی چو کعبه قبله حاجت شد از دیار بعید از مکارم اخلاق درویشان غریب و بعید است روی از مصاحبت مسکینان تافتن ( گلستان ) تنح غیر بعید: یعنی نزدیک شو ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). امر بعید: امر در نهایت بزرگی ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بعید [ ب ُ ع َ ] ( ع اِ مصغر، ق مصغر ) کمی دور و در یک مسافت کمی ( ناظم الاطباء ): رأیته بعیدات بین و بعیدته ؛ دیدم او را اندک پس جدایی، و ذلک اذا کان الرجل یمسک عن اتیان صاحبه الزمان ثم یأتیه ثم یمسک عنه ثم یأتیه ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
مکانی بعید و فلاتی سحیقا
یکی زی یمین و یکی زی شمال
روند خلق بدیدارش از بسی فرسنگ
بعیدالاتصال: و آن آن است که کوکبی که در برجی آید و با اوایل برج هیچ کوکب را نبیند و به آخر برج کوکبی را بیند در آن حال کوکب ضعیف بود ( کشاف اصطلاحات الفنون ) و رجوع به همان متن در ذیل کلمه اتصال شود.
بعیدالمخرج: مقابل قریب المخرج : حروف بعیدالمخرج، مثل ب نسبت به ح و نظایر آن ( یادداشت مؤلف ).
بعیدالنسب: آنکه نسبت خانوادگیش دور باشد: زن بعیدالنسب را فرزند بنیرو و قوی آید ( یادداشت مؤلف ).
بعیدالهمه: بزرگ همت، صاحب مقاصد بلند ( یادداشت مؤلف ).
عهد بعید: زمانی که مدتی از آن گذشته باشد ( ناظم الاطباء ).
|| فاصله دار ( ناظم الاطباء ).
بعیدالعهد بودن ؛ دیر زمانی دور بودن: بعضی از ایشان که بعیدالعهد بودند ( ترجمه محاسن اصفهان ص 119 ).
|| بیگانه ( ناظم الاطباء ).
بعید شدن: دور شدن و جدا شدن. ( ناظم الاطباء ).
بعیدقعر: دورتک. عمیق : پیرامن آن خندقی بعیدقعر کشیده که اگر کلنگی بر قعر او زدند سر از آن سوی کره فلک زمین بیرون کند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
بعید کردن: روانه کردن ( ناظم الاطباء ).
|| خود را غایب کردن و پنهان شدن ( ناظم الاطباء ).