فهرست:
مترادف آتش
آذر، اخگر، شرار، شرر، شعله، نار
جهنم، دوزخ، هاویه ≠ آب
بهشت
معنی کلمه آتش در فرهنگ معین
(تَ یا تِ) [ په ] (اِ) شعله و حرارتی که از سوختن اشیاء حاصل شود، آذر، آتیش. ؛آب در ~داشتن یا بودن کنایه از: کم شوق بودن. ؛ ~ کسی تند بودن کنایه از: سخت متعصب و پرشور بودن. ؛ ~ زیر خاکستر کنایه از: فتنه و آشوب پنهانی.
پارسی (~ِ) (اِمر)
۱- تبخال، تاولهای روی لب.
۲- آتشی که پارسیان در آتشکده میافروختند.
بهار (~ِ بَ) (اِمر.) گل سرخ، لاله.
معنی کلمه آتش در فرهنگ برهان قاطع
به فتح ثالث و سكون شين نقطهدار معروفست و به عربى نار خوانند و به معنى نور و رواج و رونق و غضب و سبك روحى و قدر و مرتبه و گرانى نرخ هم گفتهاند و كنايه از شيطان است و كنايه از مردم شجاع و دلير باشد و شخص عاشق و گرمى وحدت عشق را نيز گويند و اهل صنعت و كيميا گوگرد احمر را آتش خوانند و قوت هاضمه و اشتها را نيز گويند.