مترادف آبستن
آبسته، باردار، پابماه، حامله
دچار، دستخوش
پنهان، مخفی، نهان ≠ سترون، عقیم
معنی کلمه آبستن در فرهنگ معین
(بِ تَ) (ص) = آبستان:
۱- حامله، باردار.
۲- پنهان، پوشیده ؛~شب ~ است (کن.) وقوع حوادث تازه محتمل است.
معنی کلمه آبستن در فرهنگ برهان قاطع
بر وزن دانستن نهفته و پنهان را گويند و هر حيوانى كه بچه در شكم داشته باشد.
معنی آبستن در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه آبستن [ ب ِ ت َ ] ( ص ) هر مادینه از انسان و حیوان که بچه در شکم دارد، حامل، حامله، آبست، بارور، باردار، حُبْلی ( دهار )، بارگرفته، حمل برداشته : پریچهره آبستن آمد ز مای که ازبهر اوازدرِ بستن است گل آبستن از باد مانند مریم بلحسن آن معدن احسان کزو ای برادر گر عروس خوبت آبستن شده ست آبستن بودن از کسی: مجازاً رشوه نهانی ستده بودن از او ترا خواسته گر ز بهر تن است شب بدخواه را عقوبت زاد نبندد در برویم تا دهد در بزم خود جایم و عرب گوید: اللیل حُبْلی ̍ لست تدری ما تلد. فریب جهان قصه روشن است
پسر زاد از این نامور کدخدای،
همان نیز بیمار و آبستن است
هزاران پسر زاده از چارمادر
دل بسخن گشته ست آبستنم
اندر آن مدت که بودی غائب از نزد عروس
بر عروست بدگمان گشتن نباید بهر آنک
ماکیان چون نیک باشد خایه گیرد بی خروس،
مثل آبستنان رفتن: سخت بکاهلی و آهستگی راه پیمودن
امثال :
شب آبستن است : وقوع حوادث تازه و غیرمنتظر ممکن است :
ببخش و بدان کاین شب آبستن است
شب شنودم که باشد آبستن
نمیدانم چه زاید صبحدم آبستن است امشب
یک امشب را صبوری کرد باید
شب آبستن بود تا خود چه زاید
سحر تا چه زاید شب آبستن است