مترادف تحیر
حیرت، حیرانی، درماندگی، سرگردانی، سرگشتگی
حیرتزدهشدن، سرگشته شدن
معنی کلمه تحیر در فرهنگ سره
شگفت زدگی، سرگشتگی
معنی تحیر در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه تحیر [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) سرگشته شدن، ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام )، سرگشته شدن و در حیرت افتادن، ( از قطر المحیط )، در حیرت افتادن، ( اقرب الموارد )، تحیر به چیزی : دیده سرگشته شدن و بیرون شد کار ندانستن، ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء )، حیرت و سرگردانی و سرگشتگی و آشفتگی، دهشت و تعجب و شگفتی، ( ناظم الاطباء ) : چون واقف گشتم گفتی طشتی بر سر من ریختند پر از آتش و نیک بترسیدم از سطوت محمودی و خشک بماندم، وی اثر آن تحیر در من بدید، گفت چیست که فروماندی و سخن نمیگویی، ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130 )، و اگر مسئلتی افتد مشکلتر که ترا در آن تحیری افزاید و از ما در آن باب مثالی نیافته باشی استطلاع رای ما کنی و نامه ها فرستی با قاصدان مسرع، ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211 )، تحیر و تردد بدو [ شیر ] راه یافته است، ( کلیله و دمنه )، چون خوابی نیکو که دیده آید بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری بجز تحیر و تأسف نباشد، ( کلیله و دمنه ). تو در چاه تحیر مانده وز بهر خلاص تو مردی غریق گشته بحرتحیرم توخود نهان نباشی کاندر نهان مائی واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب، ( گلستان )، و دست تحیر به دندان گزیدن گرفت، ( گلستان )، || تحیر ماء: گرد برگشتن آب، || تحیر مکان به ماء: پر شدن جای به آب، || تحیر شباب : رسیدن جوانی به جمیع اعضاء بدن، || تحیر سحاب : متوجه نشدن ابر به سمتی، || تحیر جفنه : پر شدن کاسه از طعام و چربش گوشت، ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
خیال او رسن در دست بر بالای چاه اینک
رندی غریب مانده به کوی قلندرم
خاقانی از تحیر پرسان که تو کجائی