معنی بهره مند در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه بهره مند [ ب َ رَ / رِ م َ ] ( ص مرکب ) کامیاب. متمتع و دارای حظ و نصیب ( ناظم الاطباء ). برخوردار. محظوظ. بهره ور. صاحب حظ. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و از عدل و انصاف خود همگنان رابهره مند گردانید. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). نکردی کسی را چومن بهره مند به بهرام گفتند کای بهره مند زمین آمد از اختران بهره مند گشادن بند هر شغلی توانی مبادا بهره مند از وی خسیسی تو بر سمندی و بیچارگان اسیر کمند من از این طالع شوریده برنجم ورنی پس آن قوم که برایشان مال سال گذشته مانده بود بدان بهره مند شد و دیگران محروم شدند ( تاریخ قم ص 190 ).
ز گنج و ز تخت و ز نام بلند
بشاهی تویی جان ما را پسند
هم از هر سه ارکان ز چرخ بلند
که از انواع دانش بهره مندی
بجز خوشخوانی و زیبانویسی
کنار خانه زین بهره مندو من مهجور
بهره مند ازسر کویت دگری نیست که نیست
چو عصا هرکس که باشد بهره مند از راستی
زیر دست خلق شد محکوم نابینا فتاد