فهرست:
معنی بنش در لغتنامه دهخدا
بنش [ ب َ ن َ ] ( ع مص ) سست شدن در کار ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بنش [ ب ِ ن ِ ] ( اِخ ) ادوارد. سیاستمدار چکوسلواکی که در سال 1884 م در کوچلانی متولد گردید. ابتدا وزیر امور خارجه و سپس در سالهای 1935 - 1938 م. رئیس جمهور شد. وی رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست ( آزادیخواه ) چکسلواکی گردید ( در لندن )، پس از آزادی چکسلواکی بار دیگر بریاست جمهوری برگزیده شد ( 1945 - 1948 ). آنگاه پس از کودتای کمونیسها در سال 1948 م. از کار برکنار گردید و در همین سال درگذشت. رجوع به لاروس و دایرةالمعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین شود.