فهرست:
مترادف آبدیده
تر، خیس، مرطوب، نم، نمدار
آبداده، بران، برا، تیز
معنی کلمه آبدیده در فرهنگ معین
(دِ) (ص مر)
۱- جلا یافته، جوهردار.
۲- آزموده، باتجربه.
۳- چیزی که آب آن را فاسد کرده باشد.
تر، خیس، مرطوب، نم، نمدار
آبداده، بران، برا، تیز
(دِ) (ص مر)
۱- جلا یافته، جوهردار.
۲- آزموده، باتجربه.
۳- چیزی که آب آن را فاسد کرده باشد.