سایت هم معنی...

فهرست:
معنی دهشت در لغتنامه دهخدا

معنی دهشت در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه دهشت [دَ / دِ شَ] (از ع، اِمص) حيرت و سراسيمگي (ناظم الاطباء) (غياث) حيرت و سراسيمگي با لفظ بردن و خوردن و کردن مستعمل (آنندراج) خيرگي تحير بشدن خرد از ترس و مانند آن اين صورت گويا در عربي نيامده است در عربي اين مصدر دَهَش است ليکن در فارسي متداول است (يادداشت مؤلف).

ضجر (دهار) : آواز بوق و دهل بخاست و نعره برآمد گفتي قيامت است از آن دهشت (تاريخ بيهقي چ اديب ص 376 ) و با دهشتي هرچه تمامتر در اين خدمت خوضي نموده شد (کليله و دمنه) دهشت و حيرت به خود راه ندهد [ خادم ](کليله و دمنه).

دهشت و وحشت بر وي غالب شد (سندبادنامه ص 215 ).

 

گفت حرارت جگرش تافته ست

وحشتي از دهشت من يافته ست

 نظامی

 

چه شبها نشستم در اين سير گم

که دهشت گرفت آستينم که قم 

سعدي (کليات چ فروغي ص 218 ) 

 

- دهشت آلوده؛ حيرت زده و سرگشته : بزرگان از آن دهشت آلوده اند که در بارگاه ملک بوده اندسعدي (بوستان) 

دهشت خوردن: حيران و سراسيمه و وحشت زده شدن:

به جايی که دهشت خورند انبيا 

تو عذر گنه را چه داری بيا

سعدی 

گفتند اسرار مردمان را فاش مي کني به من دهشت خوردم و خاموش شدم (انيس الطالبين ص 133 ) 

- دهشت زده: متحير و سرگشته و سراسيمه (يادداشت مؤلف ) 

|| ترس و هراس و خوف (ناظم الاطباء) خوف و بيم (لغت محلي شوشتر).

|| تعجب (ناظم الاطباء).

مترادف دهشت

بیم، پروا، ترس، خوف، وحشت، هراس، هول
اضطراب، قلق
تعجب، حیرت، سرگشتگی، شگفتی

کلمات مرتبط