سایت هم معنی...

فهرست:
معنی تعلق در لغتنامه دهخدا

معنی تعلق در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه تعلق [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) چنگ درزدن ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) درآویختن ( تاج المصادر بیهقی ) درآویختن به چیزی و دوست داشتن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ) پیوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط ( از ناظم الاطباء ) :

در قطع تعلق از بدن راحت هاست
از خواب قیاس مرگ میباید کرد

خواجه عبداﷲ انصاری

چندانکه تعلق آدمی به روزی است، اگر به روزی ده بودی ، به مقام از ملائک درگذشتی ( گلستان ).

تعلق حجابست و بی حاصلی
چو پیوندها بگسلی واصلی

سعدی ( بوستان )
 

از این تعلق بیهوده تا بمن چه رسد
وز آنکه خون دلم ریخت تا به تن چه رسد

سعدی
 

و رجوع به ترکیبهای این کلمه شود || قرابت و خویشی و انتساب || علاقه تجارتی و معامله و علاقه شغلی و علاقه ملکی || عهده و تصرف و ملک و مال و تملک و مالکیت ( ناظم الاطباء ).

|| به اندک چیزی قناعت کردن ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) || ( اصطلاح نحو ) نسبت فعل به سوی غیرفاعل ( کشاف اصطلاحات الفنون ) || ( اصطلاح کلام ) در اصطلاح متکلمان، نسبتی است، بین عالم و معلوم ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

مترادف تعلق

دل‌بستگی، علاقه، علقه، وابستگی
دل‌بستگی داشتن، دل بستن
آویختن

کلمات مرتبط