سایت هم معنی...

فهرست:
معنی تسهیم در لغتنامه دهخدا

معنی تسهیم در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه تسهیم [ ت َ ] ( ع مص ) بُرد به خط بافتن، ( تاج المصادر بیهقی )، منقش کردن جامه، || ( زوزنی )، چادر مخطط بافتن : سهم البرد؛ خططها بصور کالسهام، ( از متن اللغة )، || ( اصطلاح علم بدیع ) آن است که شاعر نسق شعر بر وجهی نهد که بعضی از آن بر بعضی دلالت کند و چون صاحب طبعی یک مصراع از آن بشنود بداند که مابعد آن چه تواند بود چنانکه شاعر گفته است :

خون عاشق مباح داشت بتم
باز وصلش حرام داشت مدام
نه مباحست آنچه داشت مباح
نه حرامست آنچه کرد حرام


چون شاعر بشنود که :

نه مباحست آنچه داشت مباح


هر آینه دریابد که تمامی آن، آن باشد که :

نه حرامست آنچه کرد حرام


و همچنین آنچه بر قافیت دلالت کند هم از این قبیل باشد چنانکه عمادی گفته است :

در غم یار، یار بایستی
یا غمم را کنار بایستی
اندرین بوستان که عیش منست
گل طمع نیست ، خار بایستی


و این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر، دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است، ( ازالمعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص 374 )، و رجوع به ارصاد و کشاف اصطلاحات الفنون شود.

مترادف تسهیم

بخش، تقسیم
توزیع
سهم‌بری