سایت هم معنی...

فهرست:
معنی تخفیف در لغتنامه دهخدا

معنی تخفیف در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه تخفیف [ ت َ ] ( ع مص ) سبک کردن، ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد )، با لفظ دادن و کردن مستعمل است، ( از آنندراج )، سبکی و سبک کردگی، ملایمت و تسکین و کمی و کم کردگی و کاستگی، ( ناظم الاطباء )، آسان گرفتن، فی الحدیث : خَفّفواالخَرْص َ: ای لاتستقصوا علیهم فیه، ( اقرب الموارد )، گفتند [حصیری و پسرش ] فرمانبرداریم بهرچه فرماید [خواجه احمد] اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد، ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160 )، و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دارم و اگر بخلاف این روم از پادشاهی و ملک بیزار شوم، ( فارسنامه ابن البلخی ص 76 )، در دامن امن و فراغت اعتیاد و عادت گرفته اند و با تخفیف و ترخیه الف یافته، ( سندبادنامه ص 40 ).

|| اختصار کلمه برای سهولت تلفظ و برداشتن تنوین و تشدید از آن، ( ناظم الاطباء )، تخفیف حرف : خلاف تشدید آن، ( اقرب الموارد ) ( المنجد )، ضد تشدید است، و اِن مخففه و نون مخففه نیزاز این ماده است، و گاه اطلاق میشود بر ساکن ساختن حرف، چنانچه در فتح الباری گفته، ( از کشاف اصطلاحات الفنون )، || تخفیف همزه در نزد صرفیان اطلاق میشود بر تغییر همزه بقلب یا حذف یا اسکان، و همزه مخففه را همزه بین بین نامیده اند، ( از کشاف اصطلاحات الفنون )، || تخفیف جامه : نازک گردانیدن آن،( المنجد )، || ( اصطلاح علم استیفاء ) آنچه وضع کنند بر استمرار، ( نفایس الفنون قسم اول ص 105 ).

تخفیف تصدیع : کاستن دردسر و مزاحمت،
تخفیف دردسر : رفع زحمت وکاستن رنج و سختی،
تخفیف زحمت کردن : کاستن رنج و سختی، رفع زحمت کردن :

خاک کویت برنتابد زحمت ما بیش ازین
لطفها کردی بتا تخفیف زحمت میکنم

حافظ

مترادف تخفیف

تقلیل، تنزل، کاهش
آرام‌سازی، آرامش، تسکین
حذف