سایت هم معنی...

فهرست:
معنی تاجر در لغتنامه دهخدا

معنی تاجر در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه تاجر [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) بازرگان ( دهار ) ( منتهی الارب ) سوداگر ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) عَجوزْ ( منتهی الارب ) رَقاحی ( اقرب الموارد ) آنکه خرید و فروش کند برای سود کردن:

باد همچون دزد گردد هر سوئی دیباربای
بوستان آراسته چون کلبه تاجر شود

منوچهری
 

جمله رسل بر درش مفلس طالب زکوة
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب

خاقانی
 

آن شنیده ستی که وقتی تاجری
در بیابانی بیفتاد از ستور

گلستان
 

تاجر ترسنده طبع شیشه جان
در طلب نی سود بیند نی زیان

مولوی
 

گفت کای تاجران راهروان
که خرد مرکبی جوان و دوان

محمد خوافی
 

|| می فروش || دانای کار || ناقه ای که خریدار گیر باشد. کاسد ضد آن ( منتهی الارب ) رجوع به بازارگان و بازرگان شود.

تاجر [ ج ِ ] ( اِخ ) پیرنیا آرد: پارسیها داریوش را تاجر... خوانند... چه او در هر کاری چانه میزد... ( ایران باستان ج 2 ص 1471 ).

مترادف تاجر

بازرگان، پولدار، پیشه‌ور، ثروتمند، سوداگر، غنی، معامله‌گر ≠ فقیر

کلمات مرتبط