معنی بیوه در لغتنامه دهخدا
معنی بیوه در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه بیوه [ وَ / وِ ] ( ص ) غریب، تنها، ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج )، || زنی را گویند که شوهرش مرده باشد یا او را طلاق داده باشد، ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء )، زنی که شوهرش مرده باشد، ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری )، زن بی مرد، زن که شوی داشته و شوی او بمرده یا او را طلاق داده بود، زن از شوی بجا مانده، آن زن که شوی ندارد اما از پیش داشته است، ثیب، ارملة، ایم، کالم، مقابل دوشیزه، ( یادداشت مؤلف ) : سه دیگر به نیکان ببخشید سیم جوربر بیوه و یتیم خود مکن خورشید خسروان که جهان را ز عدل او کیست فلک پیر شده بیوه ای تنگدستان ز من فراخ درم ستمدیده را دادبخشی کنی باغ خود را نچیده گل بیوه نیم شب کرد بر کریوه رود در دین موسی چنین بوده است که چون کسی را اجل محتوم فرارسد و نسلی از او باقی نماند و زوجه اش یائسه نشده باشد برادرش زوجه او را بحباله نکاح خود درآورد و دو اثر براین مطلب مترتب بود یکی آنکه اموال و املاک میت از بین نمیرفت و دیگر اسم وی باقی میماند، ( از قاموس کتاب مقدس )، || مردی که زنش مرده باشد، ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( شرفنامه منیری )، گاه در مرد از زن مانده نیز اطلاق کنند، مرد بی زن، ( یادداشت مؤلف ). بیوه [ وَ / وِ ]( اِ ) دارویی است که برگ آن ببرگ کَبَر ماند اما خارندارد و ثمر آن به خیار شباهت دارد لیکن کوچکتر از آن باشد و آن را بعربی قثاءالبری خوانند و قثاءالحمار همان است، ( برهان )، دارویی شبیه به خیار که بتازی قثاءالحمار گویند، ( ناظم الاطباء )، نام داروئی است که برگ آن ببرگ کبر ماند اما خار ندارد و ثمر آن به خیار شباهت دارد لیکن کوچکتر از آن باشد، ( آنندراج ).
زن بیوه و کودکان یتیم
ای ستمگر بر تن بیوه و یتیم
همچون چراغ بیوه به هر خانه کدخدای
چیست جهان دردزده میوه ای
بیوگان سیر و بیوه زادان هم
شب بیوگان را درخشی کنی
برد سرهنگش ایزم و میوه
دزد بر بام طفل و بیوه رود
مترادف بیوه
ارمله، شومرده، مطلقه
ارمل، زنمرده، مطلق