سایت هم معنی...

فهرست:
معنی بهت در لغتنامه دهخدا

معنی بهت در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه بهت [ ب َ هََ ] ( هندی ، اِ ) نوعی از طعام باشد و بعضی گویند شیربرنج است و بعضی گویند فرنی است که برادر پالوده باشد و بعضی گویند حلوای برنج است و معرب آن بهط است، ( برهان ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم )، مأخوذ از هندی ، یک نوع غذایی که شیربرنج نیز گویند، ( ناظم الاطباء )، نوعی از طعام خوردنی است، ( انجمن آرا ).

بهت [ ب َ ] ( ع اِ ) سنگی است، ( منتهی الارب )،نام یک نوع سنگ، || رخنه، || جدایی و افتراق، || حیرت، ( ناظم الاطباء ).

بهت [ ب َ / ب َ هََ ] ( ع مص ) دروغ بستن بر کسی، ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )، || ناگاه گرفتن، || غالب شدن، ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج )، || متحیر گردانیدن، ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء )، قال اﷲ تعالی : بل تأتیهم بغتةً فتبهتهم فلایستطیعون ردها ، ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بهت [ ب َ ] ( ع مص ) حیران کردن ( ترجمان القرآن )، متحیر و سرگشته شدن، ( از اقرب الموارد )، متحیر ماندن، قال اﷲ تعالی : فبهت الذی کفر واﷲ لایهدی القوم الظالمین ( منتهی الارب )، مدهوش شدن و تحیر نمودن و منقطع گردیدن و هو الافصح، قوله تعالی : فبهت الذی کفر واﷲ... ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )، و تأویل آن منقطع گردیدن و مدهوش شدن و متحیر گردیدن است، ( از اقرب الموارد )، متحیر ماندن، خیره شدن ( فرهنگ فارسی معین ).

|| عاجز شدن، ( منتهی الارب )،عاجز شدن و درمانده گشتن، ( فرهنگ فارسی معین )، مانده گردیدن، ( از اقرب الموارد )، || به دروغ افترا زدن، دروغ بستن بر کسی، ( فرهنگ فارسی معین ).

بهت [ ب ُ ] ( ع اِمص ، اِ ) دروغ، ( منتهی الارب )، کذب و دروغ، ( ناظم الاطباء )، || افترا، ( فرهنگ فارسی معین )، || ( ص ، اِ ) ج ِ بَهوت ، ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بهت [ ب َ ] ( هندی ، اِ ) این نام هندوی است و معنی او رفتن ستاره است به روزی ، ( التفهیم )، لفظ هندی است و نزد منجمان حرکت کوکبی بود در زمان معین مثل ده روز یا پنج روزیا کمتر یا بیشتر، چون مطلق گویند مراد مقدار حرکت او بود در یک شبانه روز، ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

بهت [ ب َ ] ( اِخ ) قومی از برهمنان و آنرا اهل اردو بهایت نیز گویند... و این لفظ هندی است، ( از آنندراج ) ( از غیاث ).

مترادف بهت

تحیر، تعجب، حیرت، خیرگی، خیره، شگفتی، گیجی
مات‌زده
حیرت کردن، خیره شدن، شگفت زده شدن، متحیر ماندن

کلمات مرتبط