معنی برگزیده در لغتنامه دهخدا
معنی برگزیده در لغتنامه دهخدا
معنی کلمه برگزیده [ ب َ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) انتخاب شده، منتخب، ( فرهنگ فارسی معین )، چشم و چراغ، دست چین، سره، گزیده،گزین، گل سرسبد، مهین، یکه چین، اثرة، أثیر، اَطائب، أمثل، أوسط، ( ترجمان القرآن جرجانی )، خَشیب، خیار، ( منتهی الارب )، خیارة، خیر [ خ َ / خ َی ْ ی ِ ]، خیرة، سُخالة، صفو، صَفوة، صفی ، طوبی، عَتیق، عَفو، غُرّة، فائق، مَثیل، ( منتهی الارب )، مُجتبی، ( دهار )، مُختار، مُرتضی، مُصطفی، مَطائب، مُنتخب، نخبة [ ن ُ ب َ/ن ُ خ َ ب َ ]، نقاوة [ ن َ وَ / ن ُ وَ ]، نَقاة، ( منتهی الارب )، نُقایة، ( دهار )، نَقوة، نقی ، نقیّة، وسط، ( دهار )، هَجان، ( منتهی الارب ) : به حق محمد که نبی برگزیده است، ( تاریخ بیهقی ص 316 )، از این حکم بیرون نیست هیچکس نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه برگزیده ای بواسطه برگزیدگی، ( تاریخ بیهقی ص 307 ). احرار روزگار رضاجوی من شدند در شهنشاهی ترا یزدان ز عالم برگزید ای درّ برگزیده که غواص کرده ای تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت اختصاص: برگزیده شدن، أطراب: برگزیده ریاحین، انفاس : برگزیده و نفیس شدن، تقمّؤ: برگزیده مال گرفتن، ( از منتهی الارب )، حَمیم: مال برگزیده، خَیر: بهترین برگزیده و مردبرگزیده پرهنر، خیرةاﷲ: برگزیده خدای عزوجل، ( دهار )، صَفْو: خالص و برگزیده از هر چیزی، صُیّاب ، صُیابة: خالص و بی آمیغ و برگزیده از هر چیزی، ( منتهی الارب )، عقار [ ع َ / ع ُ ]: برگزیده رخت و اسباب که جز در عید و نحو آن استعمال نکنند، عُلبوبة: برگزیده و مهتر قوم، ( منتهی الارب )، نَجیب : شتر برگزیده، نخبة: مرد برگزیده، ( دهار )، نَصیّة: خیار و برگزیده از مردم و ستور و جز آن، نُضاض : برگزیده قوم، ( از منتهی الارب )، نقابة: برگزیده هر چیزی، ( دهار ). || ترجیح داده شده، مرجح، ( فرهنگ فارسی معین )، پسندیده، ( ناظم الاطباء )، پسندآمده : مخصوص گردانید او را به رسمهای برگزیده، ( تاریخ بیهقی ص 308 )، و رجوع به گزیده شود.
چون برگزیده علی المرتضی شدم
هرکه یزدان برگزیدش برگزیده آن بود
در بحر فکر خاطر دردانه سنج را
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده
مترادف برگزیده
زبده، صفی، گزیده، مبعوث، مختار، مرجح، ممتاز، منتخب، نخبه