سایت هم معنی...

هلاجی یا حلاجی ?

فهرست:
هلاجی یا حلاجی
هلاجی یا حلاجی

هلاجی یا حلاجی ?

املای صحیح این واژه «حلاجی» است و معنای آن:

  • بررسی دقیق
  • تشریح
  • تجزیه و تحلیل
  • مضمون شکافی
  • شغل حلاج
  • پنبه زنی
  • ندافی

معنی حلاجی در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه حلاجی [ ح َل ْ لا ] ( اِ مرکب ) دکان حلاج، || ( حامص ) شغل و حرفه حلاج :
 

دین فخر تو است و ادب و خط دبیری

پیشه ست چو حلاجی و درزی و کبابی

ناصرخسرو

 
حلاجی [ ح َل ْ لا ] ( اِخ ) یحیی بن ابی حکیم، از پزشکان معروف و مخصوص معتضد خلیفه بوده و کتاب تدبیر الابدان النحیفةالتی قد غلبت علیه الصفرا را برای معتضد نوشته است، ( الفهرست )،
 

معنی حلاج در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه حلاج [ح َل ْ لا ] ( ع ص ) کسی که پنبه را از پنبه دانه جدا کند، ( غیاث ) ( آنندراج )، پنبه زن، ( مهذب الاسماء )، نداف.
حلاج [ ح َل ْ لا ] ( اِخ ) حسین بن منصور بیضاوی ، مکنی به ابوالغیث با ابومغیث یا ابومعتب یا ابوعبداﷲ، از بزرگان عرفا و صوفیه است که با جنید بغدادی و بعض اکابر صوفیه مصاحبت داشته است، اقوال اهل علم درباره وی مختلف است، گروهی وی را از اولیاء پندارند و پاره ای خارق عادات و کرامات بوی نسبت دهند و جمعی کاهن و کذاب و شعبده بازش شمارند، در تاریخ بغداد بسیاری از شعبده بازیهای وی آمده است.
بعضی به خدایی او قائل شده بکلماتش استناد کنند که میگفت : انالحق، و لیس فی جبتی الااﷲ، و انا مغرق قوم نوح و مهلک عاد و ثمود، و نظائر اینها، ابوحامد غزالی از کلمات مذکور اعتذار جسته و گوید همه آنها از فرط محبت و عشق حقیقی و شدت وجد و حال و کمال استغراق میباشند، بعضی به استناد همین کلمات کافرش دانستند و از این رو سالها بزندانش کردند تا آنکه سرانجام به امر حامدبن عباس وزیر مقتدر عباسی بحکم علمای وقت هزار تازیانه اش زدند و دستها وپاهایش را بریدند و در آتشش سوزاندند و خاکسترش را در دجله ریخته یا بباد دادند و یا خود بعد از تازیانه اش کشته سرش را در جسر بغداد آویختند، و این در آخرسال 307 هَ، ق، بود، تألیفات بسیاری به حلاج نسبت داده اند از جمله : 
 
1- امرالشیطان
2- التوحید
3- الجوهرالاکبر
4- الذاریات ذرواً
5- الشجرة الزیتونة النوریه
6- طاسین الازل یا الطواسین، این کتاب در پاریس چاپ شده است
7- الکبریت الاحمر
8- کیدالشیطان
9 - النجم اذا هوی
10- نورالنور
11- الوجود الاول
12- الوجود الثانی
13- الیقین، و غیره که بگفته ابن الندیم از چهل کتاب متجاوز است، این اشعار از اوست :

کانت لنفسی اهواء مفرقه
فاستجمعت اذ رأتک العین اهوائی
و صار یحسدنی من کنت احسده
و صرت مولی الوری اذ صرت مولایی
ترکت للناس دنیا هم و دینهم
شغلا بذکرک یا دینی و دنیایی
 
واﷲ ماطلعت شمس و لا غربت
الا و ذکرک مقرون بانفاسی
و لاجلست الی قوم احدثهم
الاوانت حدیثی بین جلاّسی
و لاهممت بشرب الماء من عطش
الا رایت خیالاً منک فی کاسی

رجوع به تاریخ بغداد ج 8 ص 112 و فهرست الفهرست و روضات الجنات و معجم المطبوعات و ابن خلکان و قاموس الاعلام ترکی و ریحانة الادب شود :

حلاّج بر سر دار این نکته خوش سراید

از شافعی نپرسند امثال این مسائل

حافظ

 

و رجوع به حسین حلاج شود.