سایت هم معنی...

متبوع یا مطبوع ?

فهرست:
متبوع یا مطبوع
متبوع یا مطبوع

 

کلمات "مطبوع" و "متبوع" هر دو در زبان فارسی وجود دارند، اما معانی متفاوتی دارند. انتخاب کلمه مناسب به معنای مورد نظر شما بستگی دارد:

  • مطبوع: به معنای "دلپذیر، خوشایند، مطلوب" است.
  • متبوع: به معنای "پیروی شده، اطاعت شده" است.

معنی متبوع در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه متبوع [ م َ ] ( ع ص ) پیروی کرده شده، ( آنندراج ) ( غیاث )، پیروی کرده شده، ( ناظم الاطباء )، پیروی شده، تبعیت کرده شده، اطاعت شده، مقابل تابع : اخلاق پسندیده مدروس گشته... و متابعت هوا سنت متبوع، ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 56 )، و خوانین و امراء لشکریان و سایر خلایق از تابع و متبوع به نوحه و زاری درآمده، ( ظفرنامه یزدی ).

|| پیشوا و رئیس و سرور، ( ناظم الاطباء ).
- متبوع امت: پیشوای امت، ( از ناظم الاطباء ).

متبوع [ م ُ ت َ ب َوْ وِ ] ( ع ص ) کسی که با قولاج چیزی را اندازه کند.

|| فراخ گام.

|| دراز رسن، ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون )، و رجوع به تبوع شود.

معنی مطبوع در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه «مطبوع» [ م َ ] ( ع ص ) خوش آینده و مرغوب طبع، ( غیاث ) ( آنندراج )، خوش آیندو خنیده و موافق میل و موافق طبع و مرغوب طبع و دلنشین و دلچسب و مقبول و خوشگل، ( ناظم الاطباء )، مرغوب،مطابق میل، مطابق طبع، خوش آیند، دل پسند، خاطرپسند، ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس این مسئله بخلاف آن قیاس است که خواجه کرده است که یزدان مطبوع است بر خیر و قادر نیست بر شر و اهریمن مطبوع است بر شر و قادر نیست بر خیر، ( کتاب النقض ص 446 )، گویندهر مکلف که مطبوع باشد از قبل خدای تعالی بر ایمان و طاعت هرگز کفر نتواند آوردن، ( کتاب النقض ص 446 ).

غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی
بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی

سعدی

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست هوس کوتاه از دامن ادراکت

سعدی

فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانند
که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی

سعدی

سلطان را سخن گفتن او مطبوع آمد، ( گلستان ).

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صیدآن شاهد مطبوع شمایل باشی

حافظ

از بهر دل کسی بدست آوردن
مطبوع نباشد دگری آزردن

( ازامثال و حکم ج 1 ص 108 )

- غیرمطبوع: بدگل وزشت و غیرمقبول و برخلاف میل، ( ناظم الاطباء ).
- مطبوع افتادن: خوش آمدن، مورد قبول و خوش آیندی قرار گرفتن.
- نامطبوع: ناخوشایند : لاجرم در بزرگی نامقبول و نامطبوع آمد، ( گلستان ).
|| چاپ شده و به طبعرسیده، ( ناظم الاطباء )، مهرکرده شده، نقش کرده، چاپ زده، چاپ کرده، چاپی، مقابل خطی، ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )، و رجوع به ماده بعد شود.

کلمات مرتبط