سایت هم معنی...

توفان یا طوفان ?

فهرست:
توفان یا طوفان
توفان یا طوفان

 

آیا تا به حال در مورد املا و نگارش کلمه "توفان" یا "طوفان" دچار تردید شده اید؟ در این مطلب به بررسی املای صحیح این کلمه می پردازیم تا در هر مورد از املا و نگارش درست آن استفاده کنید.

املای درست این واژه «توفان» می‌باشد، نوشتن آن به صورت «طوفان» اگرچه نادرست نیست اما توصیه نمی‌شود.

 

معنی توفان در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه «توفان» ( اِ ) شور و غوغا و فریاد و صدا و غلغله ای که از ازدحام مردم و یا جانوران درافتد و غرش و خروش دریا وتندباد و باد شدید و طوفان، ( ناظم الاطباء )، بعضی طوفان را معرب توفان دانسته اند که در قاموس گفته باران سخت و آب که از زمین برآید و هر چیز که غالب و سیارباشد و همه را فروگیرد، در این صورت طوفان بادی نیزممکن است چنانکه بعضی منجمین در بعضی اوقات حکم کرده اند، ( انجمن آرا و آنندراج ، در ذیل توف )...، نعت فاعلی از توفیدن به معنی فریادکننده، غران، ولی طوفان عربی از ریشه دیگری است، رجوع به طوفان و لغات دخیله قرآن تألیف جفری شود، ( حاشیه برهان چ معین ).

توفان، ( اِخ ) دوست وامق بود که با او بگریخت، ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 399 ) ( از برهان ) ( اوبهی ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :

یکی دوستش بود توفان به نام
بسی آزموده به ناکام و کام

عنصری ( از لغت فرس اسدی ایضاً )

توفان ( اِخ ) ( ... غاصب ) پنجمین از امرای برار پس از برهان عمادشاهی، مدت حکومت از سال 970 تا 976 هَ، ق، بوده است، ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام شود.

 

معنی طوفان در لغتنامه دهخدا

معنی کلمه «طوفان» ( ع اِ )انقلاب سخت هوا.

|| باران سخت، ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات )، باران که همه جا رسد، ( مهذب الاسماء ).

|| آب بسیار که همه را بپوشد، ( منتهی الارب )، آب که همه چیز را فراگیرد، آب که از زمین برآید و همه را غرق کند، سیل غرق کننده، ( منتخب اللغات )، سیل یا آب که از زمین برآید و همه را غرق کند، و منه : فاخذهم الطوفان و قیل الغرق و قیل کثرة الماء و قیل العذاب، ( منتهی الارب ).

|| هر چیز بسیار که احاطه کند تمام جماعت را، ( منتهی الارب )، هر چیزی که بسیار و غالب باشد و همه را فروگیرد، ( منتخب اللغات )، هر چیز بسیار و غالب باشد و همه را فروگیرد، چون طوفان باد و طوفان آتش و غیر آن، ( آنندراج )، شدت باد تند، ( غیاث ): طوفان دریا؛ آشوب آن :

علی بر جان جباران عالم
ببارید از سر صمصام طوفان

ناصرخسرو

بسا شیران گردن کش بسا پیلان گردون وش
همه کوشنده چون آتش همه جوشنده چون طوفان

عبدالواسع جبلی

هر دلی کز قبل شادی او شاد بود
گرْش طوفان غمان بارد غمگین نکند

سوزنی

حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
خود بعهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند

خاقانی

در تنور آن جای طوفان دیده وَاندر چشم دل
هم تنور غصه هم طوفان احزان دیده اند

خاقانی

معصوم کی شوند ز طوفان لفظ من
کز نوح عصمت الا فرزند و زن نیند

خاقانی

روز و شب بر خشک کشتی رانده ام
گرچه دایم غرق طوفان می زیم

عطار

هرکه با نوح نشیند چه غم از طوفانش

سعدی

غرقه در بحر چه اندیشه کند طوفان را

سعدی

بود قطره آب طوفان مور

امیرخسرو

ما که دادیم دل و دیده بطوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

حافظ

طوفان بچشم من نگر از این و آن مپرس
با دیده اعتبار نباشد شنفته را

قاآنی

|| مرگ شتاب و سریع، ( منتهی الارب )، مردن،( منتخب اللغات )، مرگی سخت، ( مهذب الاسماء )، قتل زود،( منتهی الارب )، کشتن، ( منتخب اللغات ).

|| سختی و تاریکی شب، ( مهذب الاسماء )، شب، شب بسیار تاریک، ( منتهی الارب ).
طوفان خروش و طوفان خیز و طوفان دیده و طوفان رسیده و طوفان زای و طوفان زده و طوفان طرازو طوفان کده از ترکیبات اوست، ( آنندراج ) :

یک لحظه نیست کاین مژه طوفان طراز نیست
وین دل چو شمع طعمه سوز و گداز نیست

طالب آملی

دیده را سامان یک شبنم کلیم اول نبود
این زمانش موج حسن یار طوفان خیز کرد

کلیم

زابراهیم ادهم پرس قدر ملک درویشی
که طوفان دیده از آسایش ساحل خبر دارد

صائب

از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس
طوفان رسیده را ز کنار و میان مپرس

صائب

طاقت کجاست روی عرقناک دیده را
آرام نیست کشتی طوفان رسیده را

صائب

داغ ناسور است نقش ماهی دریای عشق
تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق

صائب

منم آن سیل که دریا نکند خاموشم
کوه را کشتی طوفان زده سازد جوشم

صائب

چون کشتی طوفان زده آرام ندارم
هرچند که عاشق بشکیبائی من نیست

صائب

کیفیت طوفان کده گریه مپرسید
از هر غم اشکم بنظر عالم آب است

بیدل

- طوفان کردن: کنایه از کار بزرگ کردن، ( آنندراج ) :

فیض مردان در زمان بیخودی افزونتر است
تیغ چون گردید عریان بیشتر طوفان کند

صائب

میتوان دیدن ز کشتی اضطراب بحر را
حسن طوفان بیشتر در خانه زین میکند

صائب

مگر آن خرمن گل تنگ خود را در بغل دارد
که طوفان میکند در مغز ما بوی گلاب امشب

صائب

طوفان [ طَ وَ ] ( ع مص ) طوف، گرد و پیرامون کعبه گشتن، ( منتهی الارب )، گرد ورآمدن، ( زوزنی )، گرد برآمدن، ( تاج المصادر )، گرد چیزی گشتن، ( منتخب اللغات ).

کلمات مرتبط